خود شیفتگی به عنوان یک سازة روانشناسی، شامل تعریف های متفاوتی در قالب نظریات مختلف است. در حالی که روان کاوی سنّتی خودشیفتگی را نوعی اختلال میدانست، کوهوت (1997) مفهوم خود شیفتگی را چنان صور تبندی کرد که بتواند نقش آن را در سلامت روانی توصیف کند (سنت کلر ، ترجمة طهماسب، 1396).
طبق نظر کوهوت خود شیفتگی فرایند تحولی ارزش خود است که از بدو تولد تا مرگ ادامه دارد. بر اساس نظر او ارزش خود در طول دو قطب یک پیوستار تحول مییابد. یک سوی قطب به فرایند دگرگونی تدریجی خود بزرگ بینی کودکانه و خام به حس سالم از بلند پروازی مربوط است و قطب دیگر تحول به دگرگون سازی یک آرمان سازی کودکانه به نظامی خود مختار از ارزش ها مربوط است (قربانی و واتسون، 1385).
از دید کوهوت، خود شیفتگی و اختلالات خود حاکی از آن هستند که ساختارهای محوری شخصیت دچار نقصان شده اند. خود شیفتگی ناشی از نقصانهای اکتسابی دوران کودکی در ساختار روان شناختی خود است که به ایجاد ساختارهای جبرانی یا دفاعی ثانویه منجر می شود (بارلدز و دیجکسترا 2010).
یافته های پژوهش های متعدد نشان داده اند که اختلال شخصیت خودشیفته با نقایص جدی در عملکرد روا نشناختی - اجتماعی (میلر، کمپبل و پیلکونیس 2007)، اختلالات سوء مصرف مواد (ریتر، رپک، مرکل، هیوسر، فدریک و همکار، 2010:؛ استینسون، داوسون، گلدشتین، چو، هوانگ و همکار، 2008) و افزایش میزان رفتار خودکشی رابطه دارد (رانینگستام، 2010).