رمان ایستگاه عشق داستان محسن و آریان است که دو دوست هستند و هر دو عاشق و سعی در رسیدن به معشوقه شان دارند...
محسن عاشق دختری است که جرأت ابراز عشق به او را ندارد؛ طی جریانی معشوقه اش درخواستی از او دارد که موجب می گردد محسن جسارت پیدا کرده و همه چیز برایش جدی تر می شود تا اینکه.... طی اتفاقاتی که در طول داستان پیش می آید، محسن و آریان وارد مسائلی می شوند که به گذشته مربوط است، و حقایقی برای محسن فاش می گردد که تا به آن لحظه، از آن بی خبر بوده است و....
اصلا نمی دونستم چی کار دارم میکنم، یا باید چی کار کنم؟ با کی دعوا کنم؟! از کی سراغشو بگیرم؟ نشسته بودم پشت فرمون و پام رو گاز بود، فقط روش فشار نیاورده بودم.
- میری کنار یا راه بیافتم؟
دستاشو گذاشتد بود رو کاپوت و همینجور وایستاده بود جلو ماشین ...